تردیدی نیست که روند «حاکمیتزدایی» از عرصه فرهنگ و هنر و «اقتدارسوزی» از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و تبدیل بسیاری از شوراهای آن به نشستهای خنثی و منفعل، در ۸ سال گذشته با شدّت و حدّت دنبال شد و همین لزوم ترمیم و احیاء را برجسته می سازد.
به نقل از روژان نیوز ، اواخر دهه هفتاد بود که با رونقگیری ابزاری به نام VCD یا همان لوحهای فشرده، معدود شرکتهای بخش خصوصی شروع به فعالیت کردند که محصولات سینمایی خارجی و داخلی را در قالب سی دی به مخاطبان عرضه میداشتند. این شروع گرم شدن بازار «نمایش خانگی» در کشور بود. البته پیش از آن، از سال 72، مؤسسه رسانههای تصویری، زیرمجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد، فعالیت میکرد که مجرای انحصاری عرصه محصولات سینمایی خارجی و داخلی «مجاز» به بازار فرهنگی ایران بود، اما زمانی که شرکتهایی چون «قرن بیست و یک» و «تصویر دنیای هنر» شروع به فعالیت کردند، مؤسسه رسانههای تصویری(به دلایل مختلف) رواج و رونقی نداشت.
بعد از اینکه کار آن دو مؤسسه خصوصی پیشتاز گرفت، در طول دهه هشتاد و تا زمان شکلگیری دو پلتفرم وی او دی اصلی در حوالی سال 94 ، بیست و هشت شرکت در حوزه نمایش خانگی ثبت شد و به فعالیت پرداخت. از اواخر دهه هشتاد بود که با ساخت و توزیع سریال «قلب یخی»(محمدحسین لطیفی/سامان مقدم) و کمی بعد «قهوه تلخ»(مهران مدیری)، قطار سریالسازی در شبکه نمایش خانگی به راه افتاد.
در دولت روحانی، به ویژه در دوره دوم او، در یک همکاری سازمانیافته و برنامهمحور میان مؤسسه رسانههای تصویری (زیرمجموعه ارشاد) و وزارت ارتباطات، تقویت لجیستیک و برجستهسازی دو پلتفرم به عنوان باراندازهای اصلی محتوای نمایش خانگی صورت گرفت. برای مثال، آرشیو عظیمی از محصولات سینمایی و تلویزیونی خارجی و داخلی به این دو پلتفرم تزریق شد.
هدف اصلی از این حمایت همهجانبه، ایجاد یک رقیب جدی برای سازمان صدا و سیما و کاستن از دایره نفوذ آن بود که با اقداماتی چون قرار دادن سازمان در تنگنای بودجهای تکمیل میشد.
از همین مقطع بود که برخی سرخطها و سرفصلهای محتوایی به صورت جدی در محصولات خروجی نمایش خانگی پررنگ شد. از جمله به تصویر کشیدن برخی روابط خاص، از جمله مثلثها و حتی چندضلعیهای عشقی (مثلا سریال «دل»)، پررنگ کردن زیست جوانانهی «خاص» طبقات مرفهتر جامعه (مثلا سریال «ممنوعه»)، دراماتیزه کردن برخی گرایشهای خاص خارج از عرف که در لسان عامه از آنها به «فانتزی» تعبیر میشود (در بسیاری از سریالهای نمایش خانگی).
در تکمیل این نوع سوژهها، کمکم پای سوژههای سیاسی و حتی امنیتی هم به نمایش خانگی باز شد که کلیت آن القای فساد سیستمی و دخیل بودن بخشی از نهادهای نظارتی و امنیتی در مفاسد اقتصادی بود. نکته بسیار مهمی که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که هدف این القائات، نه وجه «آیینگی» و بازتابی آثار نمایشی در جهت نمایش سیاهی و تباهی با هدف «اصلاح»، که اتفاقا تضعیف بیشتر ساختارها در اذهان عمومی بود.
به این مؤلفهها، باید نمایش صریحتر و حتی بعضا آزاردهنده «خشونت» به سبک سینمای آمریکای لاتین و فیلمسازان برآمده از آن سینما را هم افزود (مثلاً سریال «قورباغه).
این نوع «خط شکنی»ها و مانور در محدودههای خطوط قرمز سازمان صدا و سیما و حتی فراتر رفتن از این خطوط قرمز، نشان از آن داشت که هادیان، راهبران و فعالان اصلی حوزه نمایش خانگی، قصد داشتند در یک بازه دو سه ساله، با تنه زدن به «تابو»ها، هر چه زودتر صندلی را از زیر تلویزیون بکشند و مرجعیت آن را در حوزه ساخت و پخش مجموعههای نمایشی منقضی کنند.
همین روند موجب شد که مسئولان امر به فکر ساماندهی به حوزه نمایش خانگی بیفتند و مبحث نیمهجان و رو به موت «نظارت» را احیاء کنند. در همین راستا، در تیرماه سال جاری، نهایتاً این مسئولیت به سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر در فضای مجازی یا «ساترا»، که زیرمجموعه سازمان صدا و سیما است، واگذار شد.
فیالواقع، آنچه که شاید بیش از حتی نظارت محتوایی، ضرورت خود را در حوزه نمایش خانگی به رخ میکشد، نظارت کیفی و جلوگیری از تنزّل و تنازل سلیقه عمومی در عرصه هنرهای تصویری است. ما شاهدیم که جز دو سه مورد خاص، بخش عمده محصولات نمایش خانگی از حداقل استانداردهای سریالسازی برخوردار نیستند و ضعف تکنیکی در کارگردانی و بازی، و نقصان شدید محتوای دراماتیک و آببستن، کشدادن و سریدوزی و توهین به شعور مخاطب در این مجموعهها بیداد میکند. در بحث محتوایی، جدای از شرح و بسط روابط خاص، زندگیهای اشرافی و تحسین و ترویج نوعی از «زرنگبازی»، «خوشباشی»، «دمغنیمتی» و تلاش برای بریدن گوش خلقالله و پولدارشدنهای یکشبه و شرکتهای عریض و طویل با منشیهای اصطلاحاً آلاپلنگی (که هیچ کار مشخصی هم در این شرکتها صورت نمیگیرد) و در یک کلام بازسازی طابقالنعل سریالهای ترکیهای، اخیرا شاهد ورود به مباحث تاریخی و ارائه تصاویر باژگونه و جعلی از گذشته تاریخی هم هستیم.
البته تردیدی نیست که ساترا در ابتدای راه نظارت و ساماندهی به حوزه نمایش خانگی است و قطعا چالشهای بسیاری پیش روی آن قرار دارد. مسلط شدن بر این حوزه و جاافتادن ساز و کارهای نظارت محتوایی و کیفی نیازمند زمان است. لیکن آنچه که بلاتردید در مسئله نظارت و ساماندهی نمایش خانگی، چالشها را تعدیل و روندها را تسریع خواهد کرد، استفاده از ظرفیت، تجربه و توان کارشناسی وزارت ارشاد و بخش سینمایی آن است. در این بین، ارتباط دیرپا و ریشهدار وزارت ارشاد با اهالی سینما و سوابق پیشینی وزارتخانه در ایجاد شوراهای صدور پروانه و بازبینی، میتواند کمکحال و یاریگر ساترا در حوزه بسیار حساس و مهم فرهنگی باشد.
حال که وزیر فرهنگ و ارشاد جدید بر مصدر کار قرار گرفته و تا به اینجای کار، چنان که از گفتار و گفتوگوهای ایشان میتوان برداشت کرد، به مفاهیمی چون «نظارت» و نقشآفرینی «ایجابی» و «سازماندهی» از جایگاه وزارت ارشاد باور جدی دارد، شاید بتوان انتظار داشت که وزارت ارشاد به وزن و جایگاه قبلی خود در حوزه نمایش خانگی بازگردد.
به هر حال، شبکه نمایش خانگی در حال حاضر بخش زیادی از بدنه فعال سینمای ایران را به خود مشغول کرده و بخش عمده گردش مالی سینماگران مربوط به همین حوزه است. بالتبع، حوزه سینما حوزه تخصصی ارشاد است و این وزارتخانه اگر بخواهد و این اراده در رأس مدیریتی آن باشد، میتواند به لحاظ کیفی و محتوایی تأثیرات محسوسی بر خروجی نمایش خانگی داشته باشد. دستکم این که وزیر محترم ارشاد میتواند با پیگیریها خود، سازمان سینمایی یا مجموعهای تحت مدیریت سازمان سینمایی را به عنوان مکمل عمل ساترا یا حتی یک مجموعه رابط، در حوزه نظارت و سازماندهی نمایش خانگی مطرح کند.
تردیدی نیست که روند «حاکمیتزدایی» از عرصه فرهنگ و هنر و «اقتدارسوزی» از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، و تبدیل بسیاری از شوراهای آن به نشستهای خنثی و منفعل، در 8 سال گذشته با شدّت و حدّت دنبال شد و عملاً جایگاه وزارت ارشاد، به عنوان نماینده حاکمیت در عرصه فرهنگ و هنر آسیبهای جدی دید.
احیای اقتدار سازمانی و مرجعیت برنامهریزی و سازماندهی وزارتخانه، گام عاجل و اولویت اصلی وزیر محترم ارشاد است و تا این گام نخست با قدرت و قوت برداشته نشود، برداشتن گامهای بعدی بسیار صعب و دشوار خواهد بود.